دل خسته
از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دل گیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر ، ز، هر که و هر کار خسته ام دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم دیگر از این حصار دل آزار خسته ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که بی شکیبَ م و بی یار خسته ام تنها و دل گرفته بی زار و بی امید از حال من مپرس که بسیار خسته ام
نوشته شده در جمعه 90/8/20ساعت
3:2 عصر توسط هلیا نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |